به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق؛ علی اکبر پورجمشیدیان و برادر دو شهید به نام های مهدی و جلال پورجمشیدیان است که در دوران دفاع مقدس به درجه شهادت نائل آمدند. پورجمشیدیان در لشکر 27 حضرت رسول (ص) آغاز به خدمت کرد تا اینکه در سال 1361 به لشکر 31 همیشه پیروز عاشورا آمد و در کنار شهید مهدی باکری به دفاع از اسلام و انقلاب پرداخت.
وی بعد از پایان جنگ به عنوان مسئول نظارت نمایندگی نیروی زمینی سپاه، مسئول حقوقی بازرسی نیروی زمینی سپاه و مدتی در بنیاد تعاون سپاه خدمت کرد. پورجمشیدیان از همرزمان سیاح طاهری در همان روزهای حصر آبادان بوده است و پس از آن نیز همکار او در بازرسی نیروزی زمینی سپاه پاسداران میشود.
سردار پورجمشیدیان در روزهای سخت زلزله ارسباران مسئول سپاه آذربایجان بود و خاطراتی خواندنی از روزهای حضور شهید سیاح طاهری در مناطق زلزله زده دارد. حضوری که برای عمران و ساخت و ساز نبوده بلکه برای برگزاری جشن و شادی و تقویت روحیه کودکان و نوجوانان بازمانده و داغدیده بوده است.
سیاح طاهری و پورجمشیدیان در روزهای سرنوشتساز نبرد سوریه نیز همرزم هم بودهاند.
بخش اول گفتگو با سردار پورجمشیدیان را بخوانید.
این روزها حسابی سرتان شلوغ است. وقتی قرار ملاقات هماهنگ شد از مسئول دفترتان پرسیدم که در دفتر تهران باید خدمت برسیم یا جبهه حلب؟ واقعا اگر حلب آزاد شود جنگ تمام میشود؟
نه، این جنگ تمامشدنی نیست. همانند قصه انرژی هستهای است. قصه ما با آمریکاییها یک ماجرای ریشهای و بنیادی است. آنها با اساس انقلاب مشکل دارند. یک روز انرژی هستهای است و روز دیگر حقوق بشر و روزی دیگر موشک و ... است. اینجا هم یک روز داعش و روز بعد چیز دیگری است.
داعش خیلی تجهیز شده است.
بالاخره تقویت میشوند. سرمایه بسیار بزرگی در حمایت از آنها وجود دارد. آمریکا سرمایه خود را آورده است و ترکیه کمک میکند، ارتش آمریکا مستقیم و غیرمستقیم کمک میکند، عربستان و قطر پول هنگفتی هزینه میکنند. این سمت هم که ما هستیم.
سردار از آشناییتان با شهید طاهری بگویید. اولین باری که همدیگر را دیدید و با هم آشنا شدید، چه زمانی و چه مکانی بود؟
با شهید سیاح طاهری در دو مرحله آشنا شدم. اولین بار در جنگ و دفاع مقدس نزدیک هم بودیم اما یکدیگر را نمیشناختیم و رفاقتی نداشتیم. این به روزهای ابتدایی جنگ بر میگردد. آن زمانی که ارتش عراق خرمشهر را اشغال کرد و از رودخانه کارون گذشت، از جاده ماهشهر به آبادان هم عبور کرد و در منطقه بهمنشیر و کوی ذوالفقاری آمد.
بنابراین مرحله نخست آشنایی به روزهای ابتدایی جنگ بازمیگردد که هم حاج سعید و هم من در آبادان بودیم. همدیگر را میدیدیم اما رفاقتی نداشتیم. در روزهای سخت جنگ در آبادان، خصوصاً روزهای حصر آبادان، یکی از جاهایی است که شخصیت وجودی شهید طاهری در آن نمایان شد. در ابتدای جنگ سازماندهی مشخصی نبود. گروههای مختلفی وجود داشتند. ارتش ما آمادگی یک جنگ منظم تمام عیار را نداشت. سپاه هم همین وضعیت را داشت. بسیج تازه تشکیل شده بود. دشمن هم تجاوز کرده است. امام (ره) با آن روحیهای که داشت جوانان را بسیج کرد. هنر امام (ره) این بود که جنگ را مردمی کرد. دفاع را مردمی کرد. اتفاق عجیبی رخ میدهد و آن اینکه از هر گوشه و کنار کشور مردم جمع شدند و به جنگ آمدند.شهید طاهری هم با جوانان آبادان گروهی را تشکیل داد.
سیاح طاهری گلزار شهدای آبادان را احیا کرد/حساس شده بودم که چرا باید 171 شهید گمنام در گلزار شهدای آبادان باشد؟
در گلزار شهدای آبادان که با شهید سیاح خاطرات فراوانی داریم، 171 شهید گمنام دفن هستند. شهید طاهری این گلزار را احیا کرد. خودم مدتی حساس بودم و شهید سیاح حساسیت من را بیشتر کرد که چرا این تعداد از شهدای گمنام در آبادان وجود دارد؟ این شهدای گمنام همان جوانانی بودند که به محض شنیدن پیام امام (ره) به آبادان آمدند. یک عده هم ما بودیم که از تهران آمدیم و زنده ماندیم اما این تعداد شهید گمنام در همان روزهای آغازین جنگ تقدیم اسلام شدند. از هر گوشه کشور یک عده آمدند. برخی از اینها را شناسایی کردند، چون در زمانی که دفن میکردند عکسی از اینها گرفتند. آبادان محاصره بود و خرمشهر را هم گرفته بودند و در آن زمان امکانات سردخانه و... وجود نداشت. اینهایی که از هر گوشه این مملکت آمدند و در آبادان شهید شدند، دیگر امکان انتقال پیکرهای آنها در آن شرایط وجود نداشت. با کمک همان عکسهایی که از اینها انداخته شد، بعدها تعدادی شناسایی شدند. 171 شهید گمنام در گلزار شهدای آبادان مدفونند که سیاح طاهری خود را فدای آنها میکرد. فضای گلزار شهدا را خیلی دوست داشت. احساسات بسیار رقیقی داشت، منتها نگاه عمیق فرهنگی هم داشت.
سیاح طاهری جزو چند نفر شاخص سپاه در مسائل موشکی و ادوات ضد زره بود
رفاقت اصلی ما به بعد از جنگ بر میگردد. حدود سال 71-70 در مجموعه بازرسی نیروی زمینی سپاه که کار ارزیابی یگانهای رزمی و ردههای مختلف نیروی زمینی را بر عهده داشتیم، با شهید سیاح همکار بودم. در ماموریتها و سفرهایی که برای ارزیابی میرفتیم، غالباً با هم بودیم. شهید سیاح به عنوان کارشناس ارشد مسائل موشکی و نیروی زمینی و ضد زره، جزو چند نفر چهره شاخص سپاه بود. هم فرمانده قابلی در مسائل موشکی و ضد زره بود و هم مربی و استاد خوبی در این زمینه بود.
تخصص داشت ولی به نظر میرسید خیلی به دنبال ارتقای رتبه و پست بهتر نبود.انگار مثلا ستوان و سرهنگ و سردار برایش فرقی نداشت.
شهید سیاح دنبال انجام تکلیفش در قبال انقلاب بود. برای او مقام، موقعیت، پست و... مهم نبود. مهم این بود که وظیفه خود را در قبال انقلاب چگونه انجام دهد. یک روز تکلیفش این است که قبل از انقلاب در ماجرای سینما رکس آبادان روشنگری کند. تمام وقت خود را میگذارد تا ددمنشی رژیم وقت را به گوش مردم برساند و به همه بگوید که خون این شهدا گردن پهلوی است.
شرایط برای تحصیل او در امریکا فراهم شد، آن زمانی که همه نگاهها به آن سو بود، انگیزه و زمینه را هم داشته است و...، همه اینها را رها کرد و کار انقلاب را انجام میدهد. کار شهدای سینما رکس را پیگیری میکند. بعد از انقلاب در شرایط انقلاب، به عنوان یک نیروی انقلابی در آبادان فعالیت میکند. آبادان در جریانات انقلاب یکی از مراکز مهم نیروهای انقلاب بود؛ به واسطه نیروهای فکری، شرایطی که وجود داشت، زمینهای که انقلابیها میتوانستند از آنجا به عراق بروند و امام (ره) را ببینند، آبادان از شهرهای مهم انقلاب بود.
شهید سیاح یکی از افراد نقشآفرین در آبادان است و نقش کلیدی دارد. بعد از انقلاب هم جنگ پیش میآید و در این جریان هم بالاترین و بهترین نقشها را ایفا میکند. به دنبال تکلیف خود است تا آن را انجام دهد. بعد از جنگ هم در عرصههای دیگر فعالیت میکند. او شخصیتی با ابعاد مختلف بوده است. انسانی با ابعاد مختلف شخصیتی بود که حتی برخی متضاد با هم بود. شما انسانی را تصور کنید که فرد نظامی به تمام معنا است و بسیار سخت، این فرد را در زلزله آذربایجان تصور کنید. فرد رئوفی که دست نوازش به سر کودکان یتیم آنجا میکشد. لطیفترین کارهای فرهنگی را در آنجا انجام میدهد. اینجا و در بازرسی سپاه هم که آمد، در آن قسمتی که ما با سیاح کار میکردیم، کار سختی بود اما شهید سیاح فردی بود که دل رئوفی داشت و اخلاص این فرد در بین بچهها زبانزد بود.
سالها رفیق صمیمی شهید طاهری بودم اما خیلی دیر فهمیدم که او جانباز 70درصد است و چشمش تخلیه شده است/هیچوقت از انقلاب و کشور طلبکار نبود
چندین سال با هم بودیم و بعد از مدتها من فهمیدم این جانباز 70 درصد است، با این که بسیار صمیمی بودیم، اما یک بار از خود تعریف نکرد. من مدتها با این فرد رفیق بودم و نمیدانستم چشمش تخلیه است. در یک سفری در هنگام خواب دیدم یک چشمش باز است، دقت کردم دیدم این چشم مصنوعی است. تا آن زمان حرفی نزده بود و بعدا فهمیدم در کربلای 5 چشمش را از دست داده است. هیچگاه گله نمی کرد، طلبکار نبود. از انقلاب و نظام و مملکت و کشور و مردم طلبکار نبود. این گونه نبود که بگوید من با این خدماتی که کردم مستحق دریافت درجه هستم. تا آخر هم این کار را نکرد. بیشتر بچههای قدیم جنگ چنین روحیاتی دارند.
بین بچههای بازرسی سپاه محور وحدت بود. صداقت، صفای باطنی، زندگی ساده و بیآلایش و... در بین بچهها زبانزد بود. دابعاد مختلف شخصیتی و روحیات بسیار لطیفی داشت. هر وقت آن اوایل به من میگفتند این فرد ضد زره است، تصورم این بود که این شخصی سخت و خشن است. بعدها در چالشها و فرازو نشیبهای کار میفهمیدم تا چه اندازه لطیف است.
در کار نظامی بسیار سخت و خشن اما در رفاقت بسیار لطیف بود
یک بار قرار بود من به بخش دیگری بروم که ظاهرا از شهید طاهری فاصله میگرفتم. خود بچهها مراسم کوچکی گرفتند که من تودیع شوم. شهید سیاح شعر بسیار زیبایی آماده کرده بود. آن شعر را خواند و در نهایت گریه کرد. علت گریه هم این بود که فاصله ما کمی بیشتر میشد. چنین روحیهای داشت. این بسیار ارزشمند است که انسانی در تراز انقلاب اسلامی بود. در تراز چیزی که اسلام گفته است. در بزرگان خود نیز این را داریم. امیرالمومنین (ع) هم همین است. جایی که شمشیر میزنند، در شمشمیر زدن کسی روی دست او نیست. تکبیر گفتن او باعث مرگ دشمن میشود. برخی را میدیدند که بدن سالم داشتند و بعد میفهمیدند از ترس صدای تکبیر امیرالمومنین (ع) به درک واصل شده است. شهید سیاح هم تمسک به این بزرگان داشت. در این مسیر بود. در بخشهای جنگی و نظامی یک آدم سخت و خشنِ نظامی به تمام معنا است؛ اما در جایی همانند جدایی دو رفیق از هم، اشک هم میریزد. از این جهت نمیتواند خود را نگاه دارد چرا که تا این اندازه ذهن و روح این آدم لطافت دارد.
شهید طاهری میگفت اگر هنر داشته باشیم با جشن و شادی هم میشود مردم را جذب انقلاب کرد
چرا بعد از بازنشستگی سراغ کار فرهنگی و آن هم هنر سینما رفت؟
ما در این خصوص با شهید سیاح صحبت کردیم. شخصیت چند بعدی شهید سیاح این اقتضا را دارد. بچههای جنگ به دنبال سختترین کارها میروند چرا که شرایط سخت جنگ را درک کردند. شهید سیاح هم در حوزه ای ورود کرد که باورش سخت بود، حتی توفیق کار هم در شک و شبهه بود. البته کار این عزیزان تیمی بود. شهید سیاح همواره میگفت با راههایی غیر از برگزاری مراسم دعای توسل و کمیل هم میتوان افراد را برای انقلاب جذب کرد. با شادی هم میتوان جذب کرد. یکی انگیزه دارد که با هیئت و راهیان نور و دعای کمیل جذب میشود و دیگری شاید این انگیزه را ندارد و از طریق دیگری جذب میشود، فقط ما باید هنر داشته باشیم.
شهید سیاح این هنر را داشت. احساس میکرد این توان را دارد. وارد این صحنه میشود و از بچهها شروع میکند. استدلال او این بود که اگر کار فرهنگی خوب روی این بچهها انجام گیرد، در دراز مدت تاثیر میگذارد و شیرینی این نشاط انقلابی در دل و جان و روح بچهها باقی میماند. با چنین نگاهی در نقاط مرزی کشور جشنواره فیلم دفاع مقدس را برای کودکان و نوجوانان برگزار میکند.
چند روز بعد از زلزله ارسباران آمد و گفت که میخواهد برای بچهها کار فرهنگی کند؛ گفتم اینها خانه ندارند! او گفت بهترین کار در این غم و اندوه، شاد کردن دل بچهها است
زمانی که زلزله ارسباران(اهر،هریس و ورزقان) اتفاق افتاد، من فرمانده سپاه آذربایجان بودم. در آن زمان درگیر کارهای سخت و مشکلات مردم بودیم. آواربرداری، ساخت خانه و ... ما را درگیر کرده بود. به تنها چیزی که فکر نمیکردیم کار فرهنگی بود. شهید سیاح در اوج مشکلاتی که ما درگیرش بودیم تماس گرفت و گفت قصد کار فرهنگی دارد. من گفتم مردم خانه ندارند. گفت: «اصلاً نگران این نباشید. ما همه کارها را انجام میدهیم».
به یاد دارم شهید سیاح همراه با حبیب احمدزاده، پرویز پرستویی و تعدادی دیگر از هنرمندان به مناطق زلزلهزده آمدند. حاج سعید گفت بهترین کار برای بچههایی که خانه و بعضاً خانواده خود را از دست دادهاند این است که روحیه نشاط و شادی آنها را بازگردانیم و تقویت کنیم. بعدها که عمیقتر به این کار فکر کردم، دیدم کاری که اینها در آنجا انجام دادند کمتر از ساختن خانه و زندگی مردم زلزلهزده نبود بلکه بالاتر هم بود. حداقل 45 هزار دانشآموز را در آن منطقه تحت پوشش قرار دادند و برایشان برنامه اجرا کردند. خودشان این کار را میکردند و با ماشین به دورافتادهترین روستاهای صعب العبور میرفتند و بچهها را جمع میکردند و در سالن برای آنها برنامه اجرا میکردند.
سیاح در اوج آن خرابی و دغدغههای مادی، شادترین برنامهها را برای کودکان و نوجوانان اجرا کردند. خیلی از بچههایی که در این برنامه شرکت کرده بودند، در زندگی خود یک چادر بیشتر نداشتند و هنوز بلاتکلیف بودند؛ اما در آن شرایط روحیه نشاط فوقالعادهای را در این بچهها ایجادکردند. جالب این است که هیچ فشاری روی کار مسئولین استان و کسانی که درگیر کار ساخت و بحران زلزله و ... بودند، وارد نکردند. غالب هزینهها را از جایی دیگر تهیه کرده بودند. بعد از آن جشنواره را در نقاط مختلف محروم کشور برگزار کردند.
مسئولان فرهنگی فکر میکنند با برگزاری همایشها و مراسمهای رسمی و جدی کاری میکنند!
میتوان با نشاط و شادی هم فرهنگ انقلاب را ترویج کرد. میتوان با نشاط و شادی هم خاطرات دفاع مقدس را در جامعه بیان کرد. این یک هنر است. یک راهبرد است. خیلی از مسئولین فرهنگی ما از این غافل بودند و گمان میکردند با مراسمات کاملاَ جدی و رسمی برای انقلاب اقداماتی انجام داد. بزرگترها هم نیاز دارند اما یکی از دغدغههای اصلی ما جوانان و نوجوانان ما هستند. باید ارزشهای انقلاب به نسل جدید و جوان ما منتقل شود. شهید سیاح با تیمی که بودند این را به خوبی درک کردند و به خوبی هم انجام دادند. انسانهایی را وارد این کار کردند که هم بر روی آنها تاثیر داشت و هم بر روی بچهها تاثیر داشت. آقای پرستویی برای دل خودش و با میل خودش کار میکرد. یعنی انگار رشدی که خودش از ارتباط با این فضا پیدا میکرد از رشدی که بچهها دارند بیشتر است. روح او آرامش و ترقی مییابد.
سیاح طاهری زندانی را تربیت میکرد و از او انسانی در تراز انقلاب اسلامی میساخت
این برنامهها فقط برای کودکان و نوجوانان نبود. زندانیها هم یکی از سوژههای شهید طاهری برای انجام کار فرهنگی بوده است.
بله شهید سیاح به زندان و سراغ جامعهای میرود که فراموششدهترین افراد در جامعه در نگاه فرهنگی هستند. هر چند نگاه ما در انقلاب و اسلام این است که زندان و بازداشتگاه باید محل ترقی و رشد باشد اما عملاَ اینطور نیست. شهید سیاح وقت میگذارد و در زندان برای زندانیان کار تبیینی میکند. آیت الله خامنهای در سخنرانی خود مهمترین وظیفه را جهاد کبیر خواندند و از جهاد کبیر به تبیین نام میبرند. باید برای مردم تبیین شود. شهید سیاح در زندان این کار را انجام میدهد. از زندانی حافظ قرآن تربیت میکند. از زندانی بهترین فرد اهل مطالعه تربیت میکند. از زندانی یک انسان در تراز انقلاب اسلامی تربیت میکند تا وقتی از زندان خارج میشود تبدیل به چهرهای فرهنگی شود.
شهید سیاح طاهری کاری میکرد که مردم را نسبت به نظام و انقلاب امیدوار نگهدارد
این کارهای بزرگ جزء هنرهای شهید سیاح بود. شخصیت درونی شهید سیاح است. من اعتقاد دارم آدمهای انقلاب باید این گونه باشند. یعنی بگردند و راههایی را پیدا کنند تا ما مردم خود را حفظ کنیم و در صحنه باشند، امید و نشاط را در جامعه حفظ کنیم. شهید سیاح یکی از کارهایی که در جامعه انجام میداد این بود که مردم را به این انقلاب و نظام و کشور و مسئولین امیدوار نگهدارد.
کلید واژهای به نام فرصت در زندگی شهید طاهری وجود دارد. به همه فرصت میدهد. به زندانی، دانشآموز و... فرصت میدهد. این روحیه بزرگی میخواهد. این که انسانها را سفید و سیاه نبینیم هنر بزرگی است. شهید سیاح به همه فرصت میداد تا استعداد خودشان را نشان دهند.
کد خبر 619431
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۱۵
- ۰ نظر
- چاپ
سردار پورجمشیدیان در روزهای سخت زلزله ارسباران مسئول سپاه آذربایجان بود و خاطراتی خواندنی از روزهای حضور شهید سیاح طاهری در مناطق زلزله زده دارد. حضوری که برای عمران نبوده بلکه برای برگزاری جشن و تقویت روحیه کودکان و نوجوانان بازمانده بوده است.
منبع: تسنیم